خبر: قاضی پروندهی گنجی کشته شد.
عصر امروز قاضي مقدسي، سرپرست مجتمع قضايي ارشاد، (قاضی پروندهی متهمان برلين) توسط يك موتورسوار مسلح در حوالي ميدان آرژانتين تهران ترور شد و درگذشت.
ترور يک قاضی به دست پاسداری شيردل يا تروريستی کوردل چه دستاوردی برای اکبر گنجی، و در نهايت برای جامعهی مطبوعاتی خواهد داشت؟ اگر دقت کنيم در اين دو ماه اخير فضای جامعه به خصوص فضای وبلاگها به شدت سياسی شده، و با خونريزی موازیسازی شده است. اصرار بر بلاهت و جهالت از سوی نظام بر زندانی کردن گنجی، حمله به کانون وکلا، و اتهام جاسوسی به يک وکيل مبارز، البته با ترور اين قاضی هم پايان نمیيابد، بازی در کمرکش آن به خون آلوده شده است.
و اما اين ترور چند پيام مهم در بر دارد:
1 - نظام جمهوری اسلامی با گمراه کردن افکار عمومی و ساختن جريان موازی، جامعه را از مبارزهی مسالمتآميز به خشونت و جنگ سوق میدهد.
2 - نظام جمهوری اسلامی بحران میسازد که بحران اصلی را از سر بگذراند. در بحبوحهی بحران "انرژی اتمی" حکومت اسلامی به جنگ و حرکت بسيج نيازمند شده است.
3 - در افکار عمومی، بهای جان يک قاضی که تاريخ مصرفش برای نظام پايان يافته، مابهازای جان اکبر گنجی و سپس ديگر مبارزان راه آزادی قرار میگيرد.
4 - تلاش میکنند که وضعيت و سرنوشت گنجی در هالهای ديگر به تاريکخانه انتقال يابد.
5 - نظام جمهوری اسلامی با برداشتن برخی مهرههای سوختهی خودش پرونده را به کوچهی بنبست میکشاند تا دسترسی به مراجع بالاتر امکانپذير نباشد.
مواضع مهم ما نویسندگان:
1 - همهی ما بهویژه اکبر گنجی (حتا در تندترین نامهها) خواستارحکومت مردم بر مردم، و خواستار تضعیف و در نهایت حذف رهبر مطلق (سلطان خامنهای) هستیم. با هر نوع ترور و خشونتی مخالفیم.
2 - ما این ترور کور را همچون کشته شدن جلادان نامدار تاریخ؛ اسداله لاجوردی و سعید امامی محکوم میکنیم. با ترور هر جلادی راه محاکمههای بعدی ناقص خواهد شد.
3 - ترور یک قاضی، بازی رژیم است، ما با توپ این نظام بازی نمی کنیم. خودمان توپ داریم: افشاگری، و تنگتر کردن عرصه بر دیکتاتور.
4 - میدانیم که کشتن یک قاضی از مجموعهی دستگاه مرتضوی و رهبر، از کسی ساخته نیست، این یک تسویهی درون نظام است که با دقت و مهارت به حذف دست و پای زائد پروندهی قتلهای زنجيرهای میانجامد. کشتن سعيد امامی با داروی نظافت از ديد آنها در واقع حذف موی اضافی در حاشيهی اين پرونده بوده است که مسئولان خيال میکنند توان گريختن از عواقب آن را دارند، و در هر ترور و اقدامی عليه اين پروندهی ملی بيشتر در لجن رسوايی فرو میروند.
5 -نظام توتالیتر جمهوری اسلامی قابلیت گفتگو و نقد را برای همیشه از دست داده است. هل من مبارز میطلبد که جوانها، وبلاگنویسها، روزنامهنگارها، و دیگر روشنفکران به مشی چریکی خیز بردارند. ما چریک نیستیم. ما نویسنده و روزنامهنگاریم.
* گويا نيوز نوشته است: بسیاری در تهران گمان میکنند وی در ارتباط با پروندههای منکراتی و قاچاق کشته شده باشد. هر چند نقش برجسته وی در اعدامهای دهه 60 نیز احتمالات دیگری را طرح میکند. با اینکه به نظر میرسد در سالهای اخیر وی در حاشیه قرار گرفته بود ولی بعنوان سرپرست مجتمع قضائی ارشاد، با پروندههای منکراتی و قاچاق سر و کار داشته است. پای بسیاری از شهروندان در سالهای اخیر به این مجتمع کشیده شده و بیشترین اعتراضهای مردمی به حکمها و رفتارهایی بوده که در آنجا اعمال میشده است. اجرای احکام شلاق در این مجتمع آن را بعنوان یک مرکز "آزاردهی" نزد افکار عمومی تبدیل کرده بود... بسیاری بر این عقیده اند که با ترور وی فضا برای حمایت از گنجی بسیار تنگ خواهد شد و جو پلیسی، امکان مانور بیشتری را به دادستان تهران برای زیر فشار گذاشتن گنجی خواهد داد...
آخرين خبر اين که: قاتل 25 ساله است. (ضحاک از مغز جوانان برای مارهای اهريمنی خورش میساخت.) آغاز يورش به جوانان؟
سلام آقای مهیار
همنام من- میدونی بهت حق میدم که عصبانی باشی.ولی بهت پیشنهاد میکنم که یه کاریو حتما انجام بده. برو زندگی گاندی و فلسفه ای که اون بهش اعتقاد داشت رو بخون.میدونی گنجی عزیزم در مورد نوع مجازات مرتکبین قتلهای زنجیره ای چه نظری داشت؟ همین دیدگاه هست که باعث میشه این آدم اینقدر بشه بهش اطمینان کرد.همین دیدگاه هست که باعث میشه یه نفر مثل اکبر عزیزم به درجه ای از آزادگی برسه که جور همه ما رو بکشه.
آقاي معروفي عزيز--- سعي كردم آدرس وبلاگمو براي نامه براي وبلاگ آقاي ضيائي بذارم.ولي نتونستم صفحه كامنتاشونو باز كنم.تقريبا يك ساعته . ميتونن مثل امضا ها از وب شما ورش دارن؟ خيلي خامه ولي فكر كردم وقتشه.
مهتای عزيز،
آقای سامالدين ضيايی حتما اين کار را میکنند.
با احترام/ عباس معروفی
جناب آقاي معروفي گرامي
نامه يي در وبلاگ من خطاب به شما منتشر شده است . اين نامه را ميتوانيد در اين جا بخوانيد :
http://khanjon.blogfa.com
سلام آقاي معروفي
كاملا نا اميد شده بودم از اينكه بتونم بازم وبلاگتون رو به روز ببينم
نمي دونين چه قدر خوشحالم. وقتي براي خريد فريدون سه پسر داشت از غرفه انتشارات ققنوس در نمايشگاه بين المللي كتاب خبر مشكل چاپ كتاب رو شنيدم خيلي دلم گرفت.مخصوصا كه دسترسي هم بهتون نداشتم.
به هر حال ازاينكه بازهم هستين خيلي خوشحالم و سپاسگزارم.
با ســـلام
باور کنید منهم مخالف کشتن و اعدام هستم . اصلآ آزارم به مورچه هم نرسیده ولی اصلآ از کشته شدن قاضی مقدس ناراحت نشدم ، اصلآ این آدم ها ارزش فکر کردن را هم ندارند که وقت تان را برای شان تلف کنید . اینها اینقدر بی رحم هستند که به راحتی آب خوردن حکم شلاق - زندان و حتی اعدام صادر می کنند!
اصلآ می دانید (؟) خیلی هم کیف کردم که او را کشته اند . شاید یکی از کسانی که به او ظلم کرده بود انتقامش را گرفته . چرا مدام باید ترور را نکوهش کرد؟
شاید این موجب شود دژخیمان دیگر حواس شان بیشتر جمع شود تا کمتر ظلم کنند.
موفق باشید
چرا هنوز 27 تا؟چه خبر؟چه ميتوانيم كنيم براي بهتر شدن؟
Posted by: mahta at August 4, 2005 7:51 PMسلام آقای معروفی!
سناریوهای کثیف نظام اسلامی همیشه همینطور بوده.
موفق باشید!
نیما
هتل کاسادلمار.....
ــ یک فنجان قهوه ی تلخ
به طعم این غروب
عکس من می افتد در نگاهت
ــ چه قهوه ای ماتی !
Posted by: sheida mohamadi at August 4, 2005 5:13 PM
کاری با بازیهای سیاسی نیست و اینکه از سیستمی که به انچه در گذشته انجام شد از کشتار تا در بند کردن نمیپردازد و نمونه های مشابه هم اکنون در بند عذاب از ان پیراهن خونین به دست جلوی داشنگاه تا بقیه که درس عبرت میاموزند!؟ انچه برایم جالب است تحلیل بسیاری از روشنفکران!! امروزی روزنامه نگار است که انچه گنجی میگوید را سانسور میکنند و بسیاری نیز با تحلیل هایشان در همین حلقه ها یا سایت های مشابه ضمن بدرد نخوردن گنجی و رد عمل او که با فلسفه ی خدا و پیامبری و بعد اصلاح طلب میگویند و مینویسند. >بیچاره گنجی. رحمش کنید که نمیرد. و برای ازادی او تبلیغ شدید میکنند.
برای من اما گنجی مسوول خویش است و مسوول انچه میگوید نه بیش. نه تایید بر شخصیت او دارم نه بر گذشته اش که او را سزای تاوان پس دادنش بدانم بلکه گنجی را شهیر شده به عمد بازی سیاست میبینم که در این زمان مصلحت طلبی را این بیماری را کشته و انسانی است که تفاوت دارد. در گفتن و نوشتن و پای ان ایستادن و رنج کشیدن و در لحظه ایستادن. اگر گنجی برای این روشنفکران اینقدر مردود است چرا اینقدر عذاب وجدان دارند. انهایی را هم نمیفهمم که از دیوار سفارت امریکا شجاعانه بالا رفته بودند تا لانه فساد را تسخیر کنند و هنوز هم به ان مغرورند حتی در سکوت شان ولی اکنون کسی از همین خودشان میمیرد یا زندانی میشود ولی همه یا او را مردود میکنند یا خواهش این و ان را میکنند که ازادش کنید/ در میان همه ی این بازیهای سیاسی این انسانهایند که این افریننده ی این بازیهایند نه خدایانی نا معلوم. انسانهایی که در قدرت حاکمیتند یا انسانهایی که برچسب روشنفکری و اصلاح طلبی در داخل ایران یا با همان باورها در بریتانیای کبیر و اروپا و غیره. همین انسانهایند و من در میان این انسانها به انسانیت گنجی در این زمان انقدر احترام میگذارم که تحلیل این افراد را فاقد هرگونه ارزش انسانی میدانم .
با سلام
این ترفندها دیگر کهنه شده ، واضح است وقتی اکبر گنجی از دست می رود . رژیم چاره ای ندارد تنها راه ممکن مظلوم نمایی است . کشتن یک یا چند سر سپرده شاید مرهمی برای شان باشد . این در تاریخ ایران بارها تکرار شده . شعری از دوران مشروطیت در همین باره موجود است که به محض پیدا کردن برای تان می نویسم.
استاد بیاییم به همه بگوییم در مورد ترور هرگز نگویند قاضی پرونده گنجی ترور شد بگویند یک قاضی دادگاه انقلاب ترور شد این هم باز از ترفندهای حکام است
Posted by: sara at August 4, 2005 5:09 AMآقای معروفی عزیز
با سلام و خسته نباشی، درست و بجا ترور را محکوم کردی، حتا ترور یکی از جلادها از قماش لاجوردی و سعید امامی باشه. مطالبی در این رابطه در وبلاگم گذاشتم، اگر فرصت کردی سر بزن.
با آرزوی بهروزی
علی آرام
با حاجي آقاي انعكاس سايه ي روح موافقم. نبايد يك نفر فداي همه شود.ميتوانيم در وحله ي اول قول دهيم كه پيامي كه او با مقاومتش به آن شكل داد را به هر كه ميتوانيم برسانيم.
Posted by: mahta at August 3, 2005 6:19 PMسلام
تحليلي مشابه هم. موفق باشي. از اينكه از هر گونه خشونتي ابراز انزجار كردي سپاس و درود فراوان. ما خواهان جامعه اي بدون خشونت و خون ريزي هستيم و خواهيم بود.
سلام استاد (يا بهتر بگويم مرشد) دوست داشتني
شاخه هاي گل به هنگام بهار
نكته ها مي گويد از اين روزگار
در خزان زندگي غمگين مشو
كي رسد از ره دگرباره بهار
به اميد آن روز....
سلام به نويسنده ي محترم سال بلوا و سمفوني مردگان . آقاي معروفي به همه چيز اشاره فرموديد جز اينكه متاسفانه مشي مردمي نيز ، به عادت و تربيت ، تابع و تالي اين بازي هاي هميشه و هر روز حكومت ماست و در آخرين برآوردهاي شهروندي ، متاسفانه مردم كوچه و بازار از گنجي به گذشته ي او استناد مي كنند و اينكه خود روزگاري در كسوت مزدوران رژيم بوده است و در ارعاب ها و اعدام ها و ... دست داشته است . تا وقتي در اين مورد به خصوص روشنگري نشود و ماهيت گنجي و امثال او ، كه البته حالا كم هم نيستند ، به دقت و درستي براي مردم روشن نگردد ، فكر مي كنم احتمال هر نوع پيروزي اصلاح طلبانه و خيزش مردمي و خط كشي ميان اصلاح طلبي و سركوب حالا حالاها منتفي است . اميدوارم كه بي مقدمه وارد بحث شما نشده باشم .
Posted by: mohammad at August 3, 2005 2:23 PMسلام و درود بر شما استاد عزيز... خشونت محكوم است در مورد هر كس و در هر جا... مطلبي در همين زمينه نوشته ام نمي دانم چرا ترك بك شما كار نمي كند... پايدار باشيد
Posted by: Alius Maximus at August 3, 2005 1:13 PMآقاي معروفي عزيز
به نظر من زندگي و مبارزه شبيه دو امدادي است، يعني کسي که مسابقه را شروع مي کند الزاما پايان دهنده آن نيست،بلکه وظيفه دارد چوب امدادي را به نفر بعدي بسپارد،اکبر گنجي اين کار را به بهترين شکل ممکن انجام داد،اکنون اين وظيفه ماست که اين مسابقه را ادامه دهيم و از او بخواهيم به تجديد قوای خود بپردازد(حتي نخواهيم پا به پاي ما بيايد) و خود را براي مسابقات بعدي آماده گرداند،ما نبايد از او بخواهيم که به تنهايي اين کار را به سرانجام برساند، او بايد زنده بماند،اين بازي بدون او لطفي ندارد.من از شما مي خواهم اگر کسي را که به خانم شفيعي دسترسي دارد، سراغ داريد، از او بخواهيد به گنجي بگويد تنش را بيش از اين آزار ندهد،او بايد زنده بماند،این وظيفه ماست که ادامه راه را طي کنيم.من از امروز تمام تلاشم را خواهم کرد که نوشته هاي او را و بخصوص نامه آخرش را براي هر کسي که مي شناسم بخوانم و نگذارم صداي او خاموش شود. ما امروز بايد از او بخواهيم جسم رنجورش را از مرگ نجات دهد اما باورهامان را نشکنيم و تلاشمان را براي آزادي او چند برابر کنيم،از شما خواهش مي کنم رمان ات را به او و همسرش ببخش به شرط آن که زنده بماند.گنجي کار ش را به انجام رسانده، اگر در اين بازي شکست بخوريم گناهش به گردن ماست.
(خوشحال خواهم شد نظر شما را بدانم)
با تشکر
انعکاس سايه روح
.
با محکوم کردن هر گونه ترور و ایجاد وحشت ... اگر صلاح ندانستيد آنرا پاك كنيد. اين يك نظر شخصيست
کوته زمانی پیش بود که اگر اشاره ای از کسی بر میآمد و بر نقش و کردار و گفتار ولی فقیه ایرادی و یا انتقادی میکرد ، کلیه بوقهای تبلیغاتی به صدا در میآمد ، تمام زمین و زمان بر میانگیخت و لعنت و تهمت و الحاد از همه جا بر میآمد که وای آخرالزمان شد و به ساحت اقدس و مقدس و پاک و خدایی ، نایب امام زمان توهین شد ، آسمان به زمین آمد ، بیضه اسلام شکسته ، پنج تن آل عبا در قبر میلرزند.
مردم عادی کوچه و بازار منتظر بودند از آسمان باران آتش و سنگ گداخته جاری شود.
مذهبیون یک سویی ، از زلزله و باز شدن زمین و بلعیدن مردم سخن میراندند.
مقدسین خشک ، مات و مبهوت دعا کنان زانو زده و منتظر ظهور لشکر ملایک آشفته حال میشدند.
آنگاه از قم و نجف و کربلا و مشهد و ... لهیب آتش بر میکشید که گوینده مرفوع و سنگسار و به آتش کشیده و معدوم الدم است.
زمان بسیار کوتاهی پس از ظهور جمهوری اسلامی من در آوردی و بقدرت رسیدن ولایت فقیه ، بر همان مذهبیون یک سویی و مقدسین خشک و همان مردم کوچه و بازار مسلم شد که:
جمهوری اسلامی و ولایت فقیه پدیده ای نیست بجز حکومت حمقا بر روشنفکران ، دیکتاتوری مطلقه ، دروغ گویی و سفسطه بازی ولی فقیه ، موهومات مذهبی ، کشتار و اعدام و شکنجه مردم در نام خدا ، فسق و فجور رهبران مذهبی ، اختلاس و ارتشاء و دزدی از بیت المال مردم ، تجاوز به مال و ناموس امت ، مفت خواری خاندان روحانیت حاکم ، بیعرضگی و بی لیاقتی و فرصت طلبی اعوان و انصار روحانیت ، زور گویی و خفقان مسیولین به کار گماشته شده و نور چشمی های روحانیت و ساختن ارگاهنای نظامی و شبه نظامی و تروریستی مختلف و سازمانهای خفیه وحشتناک جهت بر پا نگهداشتن و استقرار این جرثومه های فساد.
امروز نقاب از چهره این بیدینان دنیا طلب برداشته شده.
امروز اکثریت مردم آگاهند که اسلام وسیله و آلت دست این ملعونان و شیطانهای کوچک و بزرگ است.
امروز مبرهن شده که اسلام هدف نیست بلکه آلتی است برای چسبیدن به قدرت و اهرمی است در دست دولتمردان و مذهبیون برای ایجاد محیط ترور و وحشت.
امروز مملکت ما و به الطبع مردم ما در لهیب آتش این فرصت طلبان و ابن الوقت های دوره ای که قرنها منتظر و تشته به قدرت رسیدن بودند ، میسوزد.
امروز فقر و فاقه در جامعه ثروتمند از نفت ایران در نهایت شدت است و همه جا از شهر و روستا میتوان آنرا دید.
امروز فحشا درد بزرگ جامعه سر خورده ماست.
امروز مواد مخدر پخش شده توسط همین بیخدایان تیشه به ریشه جامعه ما زده است.
امروز شکاف و جدایی حاصل از سیاست تفرقه و حکومت رژیم جمهوری اسلامی ، جامعه ما را از بیخ و بن عوض کرده است.
امروز مردم ما همگام و پا به پای رژیم و دست اندرکاران آن دروغ میگویند و خدعه میورزند و همانند مدرسین خود آنرا تقیه مینامند.
امروز نمونه های اسلام صفوی و اسلام محمدی و اسلام ناب و اسلام خالص و اسلام خمینی و سایر اسلام های ارایه شده توسط این از خدا بیخبران ، رنگ و مفهوم و ارزش و معنای خود را از دست داده و همگان میدانند این عنوان ها فقط دکانهای این شامورتی بازها و کلاشان حرفه ایست و آنقدر خودشان از اسلام بیخبرند که مجبورند هر لحظه نام و شکل و قیافه آنرا عوض کنند تا بتوانند مردم را به نوع و گونه ای فریب دهند و از احساسات پاک آنان سوء استفاده کنند و امیال مزورانه و شنیع خود را به کرسی بنشانند و با اصرار و لجاجت فراوان به مردم تلقیح کردند آن اسلامی که داشتید اسلام نبود ، اسلام اینست که اینها ارایه و نشان میدهند.
امروز همه درک کرده اند که شیعه مقلدی و تقلیدی از جامعه ما رخت بر بسته و سردمداران و قدرتمندان رژیم جمهوری اسلامی و در راس آن خامنه ای ملعون و اسلام من در آوردیشان چیزی نیست غیر از شکم و زیر شکم و پول و قدرت سیری ناپذیر آنان.
آنچه را که امروز میبینیم اسلام موهومی این مرتدین و از خدا برگشتگان است.
روحانیت واقعی و اصیل به گوشه ای گذاشته شده و یا با حصر و زندان محدودشان کرده اند که مبادا صدای آنان به گوش تشنگان روحی و خدا طلبان واقعی برسد.
با اين حساب طرفداري از داريوش هم براي اينان امري منكراتي است.
Posted by: dozdaki at August 3, 2005 11:52 AM
تو
----
تن تو كوه دماوند است
با غرورش تا عرش
دشنه ي دژخيمان نتواند هرگز
ماري افتد از پشت
تن تو دنياي از چشم است
تن تو جنگل بيداري هاست
هم چنان پابرجا
كه قيامت
ندارد قدرت
خواب را خاك كند در چشمت
تن تو آن حرف ناياب است
كز زبان يعقوب
پسر جنگل عياري ها
در مصاف نان و تيغه ي شمشير
ميان سبز
خيمه مي بست براي شفق فرداها
تن تو يك شهر شمع آجين
كه گل زخمش
نه كه شادي بخش دست آن همسايه است
كه براي پسرش جشني برپا دارد
گل زخم تو
ويران گر اين شادي هاست
تن تو سلسله ي البرز است
اولين برف سال
بر دو كوه پلكت
خواب يك رود ويران گر را مي بيند
در بهار هر سال
دشنه ي دژخيمان نتواند هرگز
كاري افتد از پشت
تن تو
دنيايي از چشم است
(خسرو گلسرخی)
وکیل اکبر گنجی گفته بود اسم قاتلین زهرا کاظمی را بر ملا می کند که دستگیر شد. احتمالا اعتراف کرده که قاضی مقدسی قصد همکاری با آنها بر ضد مرتضوی را دارد و همین امر سر این قاضی را بر باد داده است.
Posted by: دانا استواراندیش at August 3, 2005 10:53 AMديشب با استادم در باره ي گنجي چت ميكردم.آخرش گفت "نخير مگه جن ها و فرشته ها بتونند اين مملكتو بسازن".جن ها كه....به جاي فرشته آدم داريم كافيست؟ كافيست؟ نه همين چند تا آدم رو هم....
Posted by: mahta at August 3, 2005 8:29 AMجان پرنده اي از حشره هاي بلند را در :amirghazipou.blogfa.com بخوانيد ! / شعرهايي از ...
Posted by: amir ghazipour at August 3, 2005 7:16 AMاز وقتم كن بگذرم ... سلام ! به اميد آزادي گنجي.
Posted by: amir ghazipour at August 3, 2005 7:14 AMسرعت تحولات در ايران زياد شده است. از طرفي لاريجاني كشورهاي متمدن اروپايي را كشورهاي وحشي خطاب مي كند ولي اعلام مي كند كه حاضر به مذاكره با آمريكا هستيم! .. خوب براي مذاكره با آمريكا حاكميت بايد يكدست مي شد كه شد!... ولي از طرفي نيروهاي بسيجي بايد سرگرم شوند.. سرگرم ميليتاريزه كردن فضاي داخل كشور.. تا به مسايل مذاكرات خارجي پي نبرند... چون توجيه آنها كه عمري مرگ بر آمريكا گفته اند مشكل است... از سويي ديگر قضيه گنجي بايد به حاشيه برود... همه اينها دست به دست هم مي دهد تا مهره اي سوخته را بكشند.... شايد هم اين تحليل درست نباشد... شايد قضيه چيز ديگري باشد.. نمي دانم... ذهن ما ايراني ها سياسي شده حسابي!
Posted by: محمد جواد طواف at August 3, 2005 6:38 AMيه پرسـتـو توقـفـس، پـَرپـَر ِپـيـغـام بـَده
واسه گفتن يه حرف، به آب و دون لب نزده
يه پرستو داره باز، جون می کنه جای همه
تو قفسـزاری که راز پيش ِ نفس کش ها کمه
من و تو ساکت و سرد !
من و تو زخمی ِ درد !
حرف حق ماسيد و مـُرد
رو لبای زن و مـَرد !
يه پرستوی اسير، مثل يه قـقنوس می سوزه
اگه دوره، اگه دیـر، داد می زنه وقتِ روزه
شهر ِ شب خوابه و روز مژدهی بيداری میده
ميگه وقتِ رفتنِ کرکس و لاشخور رسيده
من و تو ساکت و سرد !
من و تو زخمی ِ درد !
حرف حق ماسيد و مـُرد
رو لبای زن و مـَرد !
سلام
اين ترور بدوم شك كار خود رژيم است و هدفي ندارد جز سركوب بيشتر.در خبرهاي حكومت اگر توجه كنيد بر اينكه وي قاضي گنجي بود به مراتب اشاره شده كه بدون دليل نيست.
در ضمن كساني كه از اوضاع ايران مطلع هستند به خوبي مي دانند در ايران ترور و بمب گذاري با توجه به مسائل مرتبط جز از رژيم ساخته نيست.
عباس دوستداشتنی ... مطلبات رو به صورت پیدیاف در موزائیک لینک دادم. خیلی خوب گفتی و منهم دقیقا" همینطور فکر و حس میکنم.
Posted by: هاله at August 3, 2005 5:00 AMسلام به شما! تا كجا اينقدر به فوبيا پردازيتن ادامه مي خواهيد بذهيد؟چرا هر اتفاقي را به اين مرتبط مي كنيد كه اين نظام قاتل و خونخوارست و ...واقعا كسي كه اين نظام را با سلطنت يكي مي داند چگونه مي تواند ادعاي درك سياسي داشته باشد؟ استاد عزيز آيا همين اتخابات جواب محگمي به فرضيات شما نبود؟ اگر شما قبول نداريد بهتر است به دنبال نوار برنامه مناظره اي كه كارشناسان امريكن در چند روز گذشته در اين رابطه در كانال معتبر اي اس پي ان(اگر اشتباه نكرده باشم) باشيد تا ببينيد حتي آنها به اين مهم معترف شده اند !كاش كمي منصف باشيم.يا حق!!
Posted by: بنده خدا at August 3, 2005 4:36 AMآقاي معروفي ي عزيز! در اين اوضاع و احوال من وبلاگي راه انداختهام براي انتشار اشعاري كه حتا در دولت آقاي خاتمي هم مجوز چاپ نگرفتند.
دوستانم مي گويند در اين بلبشو كي حوصله ي شعر خواندن دارد؟ راست هم مي گويند اما من از خودم مي پرسم مگر در تمام اين سال ها كه به خاطر مي آورم اوضاع بيش و كم همين گونه نبوده است؟ و به همين دليل نيست كه سال هاست ديگر شعر خواننده ندارد؟
پرگويي مرا ببخشيد. آمده بودم كه دعوتتان كنم براي بازديد از وبلاگم. اميدوارم دعوت مرا بپذيريد و نظرتان را دريغ نفرماييد.
با سپاس فراوان:دوستدار هميشگي ي شما:عليرضا معتمدي.
سلام عمو عباس عزیزم
بسیار جالب نوشته ای. ما چریک نیستیم خیلی درست است. ممنون
شاد باشي و ممنون
سلام جناب معروفي ! من هم درد ناتوانی مان در برابر مسئولیتمان نسبت به گنجی را با یک ترانه گریستم ، بیاييد و بخوانيد .
Posted by: *Sharif* at August 3, 2005 12:13 AMسلام آقای معروفی عزیز!
یک سؤال این قتل آیا مستقیماً به پروندهی زهرا کاظمی مربوط نمیشود؟ دیگر اینکه ای کاش گنجی هر چه سریعتر موضعاش را مشخص کند و این عمل تروریستی را محکوم کند.
یک سؤال دیگر آیا بمبگذاری اخیر در تهران، به این دلیل بوده که بمبگذاری در انگلیس را به گردن ایران بیاندازند و با این کار راه دخالت نظامی خود را هموار کنند؟
دیگر اینکه این قتل چهقدر ساختهگی به نظر میرسد. من که تا به حال نشنیدهام و ندیدهام که قاتل و بهویژه تروریست از کلاه و نقاب استفاده نکند. آن هم در این روزها که مدام موتورسواران را به علت نداشتن کلاه ایمنی جریمه میکنند و در شرایطی که میداند ممکن است تعقیب و گریز شکل گیرد. آن دو شاهد هم حضورشان مسخره به نظر میرسد. امیدوارم قاتل را شیرین عبادی اعلام نکنند!
درود آقای معروفی
کاملا صحیح فرموده اید. به احتمال زیاد این ترور توسط خودشان و با اهداف سیاسی انجام شده.
به اظهارات مسولان قوه قضائیه و تاکید آنها بر اینکه وی قاضی گنجی بوده دقت کنید
با اینکار احتمالا سرکوبها شدت میگیرد
تا دیر نشده یه راهی باید پیدا کرد جان گنجی عزیز در خطر است
ممنون
به امید ایرانی آباد و آزاد
استادم,
حادثه هاي تكراري و خشونت بار كه مي خواهند اين حادثه را به گردن طرفداران گنجي بيندازند .
مي خواستم بگويم اگر ما پيروان گنجي خشونت مي دانستيم كه عاشق گنجي و اعتقاداتش نمي شديم.
شاد زيد...
مهر افزون...
اهريمن گويا از شانه بوسي به دست بوسي رسيده.
Posted by: najla at August 2, 2005 7:01 PMسلام!
حرف دل و عقل ما را ميزني جانا!
با اين متن كاملا موافقم.
اهل خردِ جهان در زمانهُ اکنون، حتی آزادسازی اراضی اشغالی را به روش مسلحانه، روشی تروریستی به حساب می آورند،
اعمال تروریستی، پسندیدهُ خرد آگاه نمی باشد،
ترور جان، ترور اندیشه، ترور روح وروان، همه از کشتار گفتگو دارند،
جانفشانی کردن برای دوستی، مسلک، حق،.....
آیا جانفشانی دیگر نخبگان این مرز و بوم به معرفت و آدمیت کمکی کرده است،
هر هنگام این نوع جانفشانیها در ارتباط با سیاست بود،
مرام " قیصرها "، " خانها " را برایمان به ارمغان آورد،
و اما جانفشانی برای حقوق انسانی،
در جامعه ای که هر کس به فکر خویش است،
با واقعیت تطبیق نمیکند،
برای شناساندن و رساندن دموکراسی برای این مرز و بوم و بسیاری از مردمانش، شاید سالیانِ درازی همتِ والایِ خردمندان و آموزگارانِ آموزش دیده را برای آموزش دِهی، و رساندن انسان به خردِ آگاه و والایش، بطلبد،
تا آن زمان نوع حکومت و نام آن هرچه باشد با دموکرات بودن مردم این مرز و بوم در ارتباط نیست،
برای رسیدن میوهُ خام، صبوری الزامیست،
به اکبر گنجی که تغییر را باور دارد:
بهار را دیدن و ناز کردن،
عاشقی جستن، جفا کردن،
به دنبال گلی رفتن، خسی یافتن،
به سیم تار چنگ انداختن،
ولیکن گوش خود بستن،
به راه عشق پای نهادن،
دَم به دَم،
بیراهه جستن،
عشق گم کردن،
بجه بیرون ز خود،
در راه،
بهار بین و به خود بازگرد،
بگرد باغ و ز خسهایش،
گلستانی دگر ساز گر.
سرافراز باشید
سعید از برلین.
افتادن به تكاپو
بمب گذاري امروز صبح !
و اين ترور !!!
شايد هم افتادن جون همديگه.
شغال بيشه’ مارندران را نگيرد جز سگ مازندراني.