-------
چقدر پیرهنت دگمه داشت! هر چه باز میکردم تمام نمیشد. وقتی بیدار شدم دیدم دگمههای پیرهنم همه کنده شده. میدانی؟ هنوز با زمین تو آشنا نیستم آنقدر که شبت را مهتابی کنم روزت را آفتابی. فقط میدانم که هیچ صبحی بی نگاه تو چشم باز نخواهم کرد، لیلا! این را هم بگویم که سفید به تو میآید. همیشه سفید بپوش که شب هم بدرخشی، آفتابی، مثل نگاه متلاطمت در خواب بیکرانهی من. ببین! من از تاریکی ترسیدم از ظلمات میترسم عاشق روشناییام. گفته بودم؟
سلام آقای معروفی خوشحالم که شما رو داریم
زیباست
قلم شما فوق العادست هر روز میام چک میکنم ببینم نوشته ای دیگه ای هست یا نه راستش واسه نوشته هاتون قرار ندارم با روح آدم بازی میکنن
-------------------
ممنون که میخونین
سلام قشنگ بود ولی میتونست قشنگترم باشه .. یکم سخت تونستم ارتباظ بگیرم با چیدمان کلمات ... در ضمن راه میشه ایمیل شمارو داشته باشم ...
موفق باشید ..
ارادتمن شما فرزانه
من از شما که با حس پشت کلماتتون الهام بخش میشید برای قلم من، ممنونم.
---------
امیدوارم از قلم تان کار بکشید
از هزاران دل ، یکی راباشد
استعداد_ عشق.
که اونم دل شماست .